آب ، آب ، زندگی

آب مایه حیات است ، در حفظ آن کوشا باشیم

آب ، آب ، زندگی

آب مایه حیات است ، در حفظ آن کوشا باشیم

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۸ مهر ۹۵، ۱۸:۰۰ - میم بانو
    :)
  • ۱۵ اسفند ۹۴، ۲۱:۲۶ - ناشناس
    جالبه
نویسندگان
شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۴۰ ب.ظ

داستانک

در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست...چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد. یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت. مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد. هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است. کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : " از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای...فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. " مرد خندید و گفت: " وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. " موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده...سمت خودش... گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند. مرد گفت: " می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟

 

 داستان آب و گل


یک روز  گل و آب با هم برخورد می کنن و دوست میشن
آنها دوستی خوبی داشتن و البته با گذشت زمان می تونن همدیگر را بهتر بشناسن 
تا اینکه روزی گل احساس می کنه که عاشق آب شده 
گل که برای اولین بار عاشق شده عطر زیبای خود را به اطراف پراکنده میکنه و خیلی خوشحال و سرحاله
 
بعد از مدتی زمانی می رسه که آب هم کم کم احساساتش نسبت به گل تغییر میکنه
آب هم احساس می کنه که عاشق گل شده ، آب هم برای اولین باره که عاشق شده
روزها و هفته ها می گذرن و گل بارها از خودش می پرسه:
  "آیا آب هم منو دوست داره؟"
آب هیچ وقت احساسات خودش را به گل نشان نداده و همیشه بی تفاوت از کنار آن می گذره 
گل دیگر نمی تونه تحمل کنه و  به خودش جرات می ده و به آب می گوید
 :  "من دوستت دارم"
آب هم بهش جواب میده:
 "من هم همچنین"
گل صبر میکنه ، روزها می گذرن ، گل دوباره به آب 
"تورو دوست دارم" می گه و آب  با جمله "من هم همینطور" جواب می ده
گل صبر میکنه و صبر میکنه
تا آنجا که دیگر عطری از گل پراکنده نمی شده و گل یه بار دیگه به آب می گه"دوستت دارم"
آب خیلی معمولی برخورد می کنه و به گل میگه" خوب من هم گفتم که من هم همینطور"
گل مریض میشه، دیگه رنگش پریده و زرد شده 
گل در بستر بیماریه و آب بالای سرش به انتظار نشسته
گل کم کم پرپر می شه ولی باز هم به سختی رو به آب میکنه و بهش میگه که "من تو رو واقعا دوست دارم
"
آب در مقابل این صحنه خیلی ناراحت و غمگین سراغ دکتر میره و برای گل دکتر میاره
دکتر بعد از معاینه به آب میگه 
" وضع گل نا امید کننده است و دیگه هیچ کاری نمی شه براش کرد"
آب از دکتر علت بیماری گل رو میپرسه و دکتر جواب میده:
 " اون هیچ بیماریی نداره، او فقط بی آب مونده و داره خشک میشه ، همین"
و آب می فهمه که فقط گفتن دوست دارم برای عشقت کافی نیست.

حکایتی از حضرت علی

یک روز امام علی علیه  السلام از کنار یک یهودی گذشتند و آن یهودی با اسبش [بدون اینکه اسبش وارد آب شود یا خیس شود] از روی رود عبور می کرد، پس در همان لحظه امام علی علیه السلام را صدا  زد و عرض کرد: ای آقا! اگر این چیزی که نزد من است نزد شما بود چه کار می کردید؟امام علی علیه السلام در جوابش فرمودند: در جایت بایست !...سپس روی آب ایستاد و آن یهودی میخکوب شد. امام علی علیه السلام نزد او رفت، آنگاه یهودی به امام گفت: ای جوان! چه چیزی گفتی که آب برایت مانند سنگ شد؟ امام علی علیه السلام در جوابش گفت: تو چه چیزی گفتی که از آب عبور کردی؟ آن یهودی در جواب حضرت گفت: من اسم وصیّ پیامبر اسلام علی علیه السلام را بر زبان آوردم و از آب عبور کردم.پس حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند : من همان وصیّ محمد صلی الله علیه و آله هستم؛آنگاه آن یهودی گفت: حق است، و اسلام آورد.

داستان کوتاه (لیوان آب هارون الرشید

ابن سماک به هارون الرشید رسید. هارون در حالی که لیوانی آب در دست داشت گفت:

ای ابن سماک ما را نصیحت کن.

ابن سماک گفت: ای هارون! تو را به خدا سوگند می دهم که اگر از خوردن این لیوان آب منع شوی آن را به چند درهم می خری؟

هارون گفت: به نصف دارائیم..

ابن سماک گفت: اکنون آن را بنوش که خدا آنرا گوارای تو گرداند.

هارون آنرا نوشید، ابن سماک به او گفت: تو را به خدا قسم می دهم که اگر آب را خوردی و نتوانستی آن را دفع کنی برای نجات از آن چند درهم می دهی؟

هارون جواب داد: تمام دارائیم را.

ابن سماک گفت.

ارزش دارائی تو برابر یک لیوان آب و پیشاب آن است و ثروتی که این  اندازه ارزش


فرمول شیمیایی آب

آب نوعی ماده مرکب است که از دو عنصر اکسیژن و هیدروژن ساخته شده است. آب را جزو دسته مخلوط‌ها طبقه‌بندی نمی‌کنند، چون خواص آب نه به خواص هیدروژن شبیه است و نه به خواص اکسیژن. از ترکیب دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن، یک مولکول آب بوجود می‌آید. یک قطره آب دارای تعداد بی شماری مولکول آب می‌باشد
معادله شیمیایی واکنش بین هیدروژن و اکسیژن و تشکیل آب از قرار زیر است:
هر مولکول آب دارای یک ناحیه مثبت و یک ناحیه منفی است که این دو ناحیه در دو طرف مولکول آب واقع شده‌اند. شیمیدان‌ها با کمک شواهد به این نتیجه رسیده‌اند که مولکول آب شکل خطی ندارد، یعنی به این صورت نیست که دو اتم هیدروژن بصورت خطی در دو طرف یک اتم اکسیژن قرار گرفته باشند(HــOــH). بلکه مولکول آب حالت خمیده ای دارد که اتم های هیدروژن در سر مثبت مولکول و اتم های اکسیژن در سر منفی مولکول آب تجمع پیدا نموده اند.

منبع:سایت رشد


  • نفیسه قربانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی